مثالی از یک شکاف قیمتی
«چیزی که الان فقدانش را در جامعه بهشدت میبینیم. آدمها کمتر با هم حرف میزنند،کمتر یک گفتمان هدفمند در جامعه اتفاق میافتد و هنر میتواند این جاهای خالی را به سهم خودش پر کند.»
فیلم «سارا و آیدا» بعد از فیلمهای «قطعه ناتمام»، «بهآهستگی»، «پاداش سکوت»،
«کتاب قانون» «سعادتآباد» و «حوض نقاشی»، بهعنوان هفتمین فیلم سینمایی مازیار
میری، که ابتدا در جشنواره فجر سال گذشته اکران شد، این روزها در حال اکران است.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: سارا و آیدا دوستانی صمیمی هستند که آبروی یکی
از آنها به خطر افتاده و حالا باید به کمک هم شرایط را به حالت عادی بازگردانند، اما
این دو دوست تا کجا پای یکدیگر میایستند؟ این اثر به مفاهیمی مثل اعتماد در روابط
موجود در نسل جوان جامعه میپردازد و سعی میکند از زاویهای جامعهشناسانه، ابعاد
مختلف زندگی رومزه جوانان را مد نظر قرار دهد. غزل شاکری، مصطفی زمانی، پگاه آهنگرانی
و سعید چنگیزیان بازیگران اصلی فیلم هستند. مازیار میری همواره در فیلمهایش نشان
داده که شاخکهای حسیاش به عنوان فیلمساز در جامعه خوب کار میکند. به بهانه
اکران فیلم با او گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید:
در فیلمهایی که تاکنون ساختهاید، رویکرد شما به طبقات مختلف جامعه قابل
مشاهده است. مثلا در فیلمهای «به آهستگی» و «حوض نقاشی» به طبقه زیر متوسط میپردازید
و در فیلمهای «سعادتآباد» و «سارا و آیدا» به طبقه بالای طبقه متوسط و نسبتا
مرفه. سوالی که شکل میگیرد این است که چقدر براساس دغدغه خودتان این رویکرد شکل
میگیرد و چقدر در فیلمنامه به طبقات اجتماعی مختلف میرسید؟
قطعا تا چیزی در ذهن خودم به دغدغه تبدیل نشود، سراغش نخواهم رفت. شکاف زیادی
میان طبقات مختلف اجتماعی وجود مثالی از یک شکاف قیمتی دارد و از این مهمتر هر کدام از این طبقات هزارتوی
پنهانی دارند که باید به آنها پرداخته شود. به عنوان مثال در همین «سارا و آیدا»،
روزمرگی آدمها و عدم پایبندی به رفاقت و رابطه در میان نسل جوان یکی از دغدغههای
مهم ما بود.
ترکیب بازیگران فیلم، ترکیب جالبی است. به خصوص غزل شاکری که بعد از مدتها به
عنوان نقش اصلی در فیلمی بازی کرده است. چطور به این ترکیبها رسیدید؟ فکر میکردید
غزل شاکری میتواند به عنوان شخصیت اصلی همدلی مخاطب را برانگیزد؟
سعی کردیم با توجه به شناختی که از توانایی بازیگران داریم و دقیقا در یک
رابطه مستقیم با شناسنامه شخصیتها، به یک ترکیب منسجم برسیم. غزل شاکری سالهاست
بازی نکرده بود و وسواس بسیار زیادی دارد و از جمله بازیگرانی است که خیلی بادقت
به پیشنهادها پاسخ میدهد. موقعی که فیلمنامه را به او دادم خارج از ایران بود، بعد
از خواندن فیلمنامه و گفتوگوهای مختلف، علاقهمند شد که با هم کار کنیم و این
همکاری میسر شد و به نظرم بازی خیلی خوبی هم ارائه کرد. بقیه بازیگران را هم به
همین شکل در تناسب با شخصیتها انتخاب کردیم.
چه در زمان جشنواره و چه در این روزها یکی از انتقادهای مهم این است که اوج و
فرود داستان و شخصیت پردازیها باورپذیر نیست و خیلی از مصداقهای بیرونی و نمونههای
واقعی در سطح جامعه فاصله دارد و درواقع با دغدغههای نسل جوان جامعه همخوانی
ندارد. مخصوصا با شاخص بودن پگاه آهنگرانی که در مواقعی سادهلوح هم جلوه میکند.
از نظر شما چقدر این انتقاد وارد است ؟
باید خیلی کلیتر و جامعتر به این مسئله نگاه کرد. باید توجه کرد که ما وارد
حرفهای شدهایم که خیلیها دربارهاش حرف میزنند و اظهار نظر میکنند که اصلا
یکی از تاثیرات سینما همین ایجاد گفتمان در جامعه است. بررسی این نکته خیلی حائز
اهمیت است که چقدر یک فیلم میتواند در ایجاد گفتمان موثر باشد. اگر این نقد و
نظرها در چارچوب خود سینما قرار بگیرد، هم به ایجاد گفتمان کمک میکند و هم طبعا
به بهتر شدن کار سینماگران. اما گاهی پیش میآید که فراتر از جهان فیلم و چارچوب
سینما نظرهایی گفته میشود که نمیتوان زیاد بر آن صحه گذشت. مثلا درباره حواشی یا
چیزهای فرامتنی. با همه احترامی که به منتقدان دارم، از این بابت خوشحالم که میتوان
باب گفتوگو را با یک فیلم سینمایی باز کرد. چیزی که الان فقدانش را در جامعه بهشدت
میبینیم. آدمها کمتر با هم حرف میزنند،کمتر یک گفتمان هدفمند در جامعه اتفاق میافتد
و هنر میتواند این جاهای خالی را به سهم خودش پر کند. گفتمان اجتماعی در جامعه
رنگ باخته است و باید بیشتر از اینها به آن پرداخت.
همکاری شما با همایون اسعدیان به عنوان مدیر تولید و مجری طرح کارهای یکدیگر شکل
مستمر و مداومی پیدا کرده استو این همکاری به چه شکل است؟ بیشتر در حد گمانهزنیهای
اجرایی است یا نه در روایت و ساختار هم همفکری میکنید؟
یکی از شانسهای مهم زندگیام این بوده است که با همایون اسعدیان همکاری میکنم.
همکاری با او چه در سینما و چه در زندگی شخصیام تاثیر زیادی داشته است، طوریکه
در کوچکترین تصمیماتم چه در کار حرفهای و چه در زندگی شخصی با او تعامل و همفکری
دارم و از تجربیاتش استفاده میکنم. در تمام موارد فیلمنامه و ساخت هم سعی میکنم
از تجربیات او استفاده کنم. در واقع یک رابطه و احترام متقابل میان ما وجود دارد.
از ابتدای سال تاکنون فیلمهای کمدی مدام در حال رکوردزنی هستند و به نظر میرسد
سال، سال فیلمهای مثالی از یک شکاف قیمتی کمدی است. از فیلم «خوب، بد، جلف» گرفته تا «نهنگ عنبر۲» که بیش
از بیست میلیارد فروخت و یا فلیم مهران مدیری که در حال اکران است. به نظرتان میتوان
به این حجم فیلمهای کمدی به عنوان یک آسیب نگاه کرد؟ فکر میکنید اتفاق خوبی برای
فیلم «سارا و آیدا» به عنوان فیلمی جدی و تلخ که نگاه دغدغهمند و جامعهشناختی
دارد، در اکران بیفتد ؟
باید کمک کرد که فیلمهای مختلف و ژانرهای مختلف امکان اکران عمومی به شکلی
برابر پیدا کنند و طوری نشود که سینما از سبد فرهنگی جامعه حذف شود. اما طبیعی است
اگر یک ژانر به عنوان ژانر اصلی تلقی شود، جا برای فیلمهای دیگر باز نخواهد بود.
مثلا اگر این سیطره فیلمهای کمدی ادامه پیدا کند، عرصه برای سینمای اجتماعی از
نوع جدی، تنگ و تنگتر خواهد شد. باید توجه کرد که این چینش فیلمها برای مخاطب
سلیقه میسازد و تماشای این فیلمها برای آنها تبدیل به یک عادت فرهنگی میشود.
پس چه خوب است که هم با اکران متنوع، همه سلیقههای مختلف را در نظر گرفت و هم با
تنوع ژانر حق انتخاب بهتر و بیشتری برای مخاطب فراهم کرد.
سال گذشته فیلمها از تبلیغات در شبکههای ماهوارهای استفاده میکردند و شاهد
بودیم که ناگهان فروش فیلمها چندبرابر شد و حضور مخاطب در سینماها به اوج چند
سال اخیر رسید. امسال از این تبلیغات نمیتوان استفاده کرد و طبعا نمیتوان توقع
زیادی داشت که سلیقههای مختلف با تبلیغات فیلم به سینماها بیایند. اما با وجود
شرایط فعلی و با حمایت از فیلمهای دغدغهمندی مثل «مثالی از یک شکاف قیمتی سارا و آیدا» باید امکان
برابری برای تبلیغ و اکران در نظر گرفته شود، تا اگر فیلمی شایستگی استقبال بیشتری
را دارد به آن دست پیدا کند.
شما در اغلب فیلمها به خانوادهها و قشر میانسال جامعه پرداختهاید اما در «سارا
و آیدا» از معدود دفعاتی است که دغدغههای نسل جوان جامعه را واکاوی میکنید و به
مفاهیمی مثل پایداری روابط، اعتماد میان جوانان، روزمرگی آنها و… اشاره میکنید.
بهعنوان یک کارگردان که باید شاخکهای حسی قوی در جامعه داشته باشد، این مفاهیم
را چطور شناسایی میکنید؟ چقدر بر اساس تجربیات زیستشده صورت میگیرد و چقدر حاصل
تحقیق و حضور میدانی در اجتماع است؟
مدت زیادی است که دارم روی آن سوژهها و مفاهیم و درباره فرهنگی که میان نسل
جوان جامعه رایج شده است کار میکنم. مثلا فرهنگ اینکه جوان فکر میکند باید یک
شبه، ره صد ساله را طی کند و در مثالی از یک شکاف قیمتی فیلم ما آیدا نماینده این نوع تفکر و فرهنگ است.
یا تفکر دیگری که فقط طیکردن زندگی روزمره را به هر قیمت و شکلی هدف خودش قرار میدهد
و به هیچوجه هدف مشخص و معین و برنامهریزی بلندمدتی در آنها دیده نمیشود، یا
ناپایداری روابط که شاهد آن هستیم و میبینیم کمتر رابطه عاطفی میتواند تداوم و
استمرار حداقلی داشته باشد. ترکیب همه این راهکارهایی که گفتید میتواند باشد.
آیداها و ساراهای زیادی را میتوان در جامعه دید که نمیتوانند یک رابطه حداقلی و
یک زندگی حداقلی داشته باشند. سعی میکنم همه چیز را به دقت ضبط و ثبت کنم و واقعا
پرداختن به دغدغه جوانها به دغدغه این روزهایم بدل شده است.
به مناسبت هشتادمین سال درگذشت لورنس عربستان: داستان ورود پنهانی او به ایران و سپس فراری دادن او از زندان قصر!
بیشتر ماها تا نام لورنس عربستان را میشنویم، یاد فیلم «لورنس عربستان» با کارگردانی دیوید لین و بازی عالی پیتر اوتول میافتیم. شماری از ماها البته میدانند که فیلم بر اساس یک شخصیت واقعی به نام توماس ادوارد لورنس ساخته شده است و به گمانم کمتر کسی بداند که این مهره اطلاعاتی انگلیسیها زمانی در زندان قصر در ایران، در عصر رضاخان بازداشت شده بود!
«توماس ادوارد لورنس» معروف بـه «لورنس عربستان» از چهرههای به یادماندنی تاریخ معاصر جهان است که به دلیل ماجراجوییها و کارهای عجیب و غریب سیاسی و نظامی، سالها سوژه داغ مطبوعات بود و حتی از زندگیاش فیلم و سریالهایی تهیه و در مورد او کتابهای متعددی نوشته شـده اسـت. با این حال در هیچ یک از فیلمها و کتابهای یاد شده از سفر او به ایران و هدفهایی که از این سفر تعقیب میکرد، سخنی به میان نیامده است.در این نوشته، از سفر محرمانه «لورنس» به نواحی شمال غرب ایران و سپس شـناسایی او و انتقالش به زندان قصر تهران مطلع میشوید.
بر اساس اسناد موجود، سفر لورنس به ایران در سالهای ۱۳۰۹-۱۳۰۸ شمسی (۳۰- ۱۹۲۹ میلادی) از طریق مرز ایران و عراق- نواحی سردشت کردستان-صورت گرفته و طی آن لورنس با برخی از سرکردگان طوایف مـنطقه مـلاقاتهایی نیز انجام داده بود. اهمیت این مسأله وقتی روشن میشود که دریابیم حتی از سالها قبل از این مثالی از یک شکاف قیمتی سفر،سرزمین ایران به ویژه کردستان، مورد نظر و طرف توجه لورنس بوده است. تا آنجا که وی در نامهای به دوسـتش “دواتـی”که در کتاب «زندگی پنهان لورنس عربستانی آمده صراحتا به این مساله اشاره کرده است.
در فرهنگ «بریتانیکا» زیر عبارت «توماس ادوارد لورنس»عباراتی نوشته شده:
خرید ساک پارچه ای
آزمایشگاه
خرید سرور مجازی
«کاشف و محقق بریتانیایی که در ۱۵ اوت سال ۱۸۸۸ میلادی،از خانوادهای از اهالی “لیستر شـایر”که قـبلا در همسایگی دوبلین اقامت کرده بود،به دنیا آمد.وی که دومین پسر از پنج پسر خانواده بود،در دبیرستان”آکسفورد” مشغول به تحصیل شد و بعد هم به ”کالج جیسوس” در همان شهر آکسفورد رفت، جایی که بـعدا در رشـته “تاریخ معاصر” مقام اول را به دست آورد.
باستانشناس
وی به منظور مطالعه و بـررسی معماری”عهد جنگهای صلیبی” سفری به سوریه کرد و بعد به خاطر تسلطش به زبان عربی و باستانشناسی به گروه «وی،جی هوگارت» که قرار بود برای بررسی آثار تـاریخی راهـی خـاورمیانه شود، پیوست. این گروه قـرار بـود در منطقه «جراپالوس» در فرات به تحقیق بپردازد. لورنس در سال ۱۹۱۱ به کمک یکی از دوستان دانشجوی خود در کالج «مگ دالن» به منطقه «کار کمیش» رفت و تا سـال ۱۹۱۴ هـمچنان به تحقیق پرداخت.
اعتماد اعراب
در بین سالهای ۱۹۱۴ -۱۹۱۱ لورنس در سوریه و در منطقه بین النهرین به کارهای تحقیقاتی پرداخت و بعد هم دامنه این تحقیقات را به فلسطین کشاند، سپس به صحرای سینای شمالی رفت و در آنجا در خدمت کلنل «نیسوکمب» بـه فعالیتهای نظامی پرداخت. او در این زمینه از خودش قدرت و توانایی خاصی نشان داد و قدرت رهبریاش در امور نظامی را ثابت کرد. او هـمچنین ثابت کرد که قدرت بسیاری در جلب اعتماد اعراب دارد.
جنگ جهانی اولی که شـروع شـد (۱۹۱۴)، انگلستان در صـدد برآمد از اعراب برای پیروزی بر نیروهای عثمانی استفاده کند. همه خاورمیانه عربی زیر سلطه عـثمانیها بـود. لورنس بـه اعراب قول داد اگر در جنگ مثالی از یک شکاف قیمتی انگلستان با عثمانی از لندن حمایت کنند، بعدا انگلستان امپراتوری اعراب را بـه رسـمیت میشناسند ولی لندن هرگز به قولش وفا نکرد.
لورنس در جده
در اوایل جنگ اول جهانی لورنس نتوانست کـار مـهمی در ارتـش در پیش گیرد به همین علت در بخش جغرافیایی اداره جنگ مشغول به کار شد. اما بـعد از آنکه نیروهای ترکیه به نیروهای مرکزی خود ملحق شدند، لورنس توسط «لرد کینچر» به مصر اعـزام و در بـخش اطـلاعات نظامی مشغول به فعالیت شد. وی در این مدت موفق شد عدهای از اعراب را علیه نیروهای ترکیه (عثمانی)به شـورش بکشاند و برای آنان دفتری به نام ”دفتر اعراب” تأسیس کند. این دفتر که در سال ۱۹۱۶ تأسیس شد، مـسئول عـملیات اعراب و مکانی برای اطلاعات استراتژیک گردید. وی که از اهمیت ارتباط بین اعراب و انگلستان آگاه شـده بـود، در پایـیز همان سال تقاضای سفر به جده را کرد. لورنس مدتی بعد مجددا به دفـتر اعـراب که در آن موقع تحت عنوان «وزارت خارجه» اداره میشد،بازگشت. او که اخبار نسبتا جالبی پیرامون «امیر فیصل» شنیده بود، «شریف حـسین» را تـرغیب کرد تا وی را به عربستان بفرستد، تا به این ترتیب بتواند از نیروهایی که از مـدینه عـقب رانده شده بودند، دیدن کند. لورنس در این سفر مـوفق شـد اعـتماد و اطمینان«امیر فیصل» را جلب کند و او را به آرایش مجدد نـیروهایش تـشویق کند. این نیروها بعدا به خط آهن حجاز حمله کردند و راه ارتباطی با مـدینه را مـورد تهدید قرار دادند.
لورنس مقر کـارش را در”وجح” قرار داد و در همین زمـان بـود کـه برادر دیگر”فیصل”به نام «عبد الله» با ارتـشی نـسبتا قوی به وی پیوست.
در بندر عقبه
لورنس با توجه به موقعیت جدید، به سوی قـبایل شـمالی عربستان روی آورد و در سطحی بسیار گسترده آنها را تـرغیب به نبرد علیه نـیروهای تـرک کرد.
وی توانست خود را به منطقه «بعلبک»،یعنی در پشـت خـطوط دشمن در سوریه برساند و با به کارگیری نیروی «هوویتات»، تحت رهبری «ادوبوتاتی» به مقر نیروهای ترک در مـنطقه «مان» حـمله کند و راهی به سوی بـندر عـقبه بگشاید.
لورنـس بعد از این موفقیت و پس از آن کـه بـندر عقبه به صورت پایـگاهی بـرای نیروهای فیصل درآمد، توسط این نیرو و با کمک ژنرال ”ادموند النبی” به حرکتش ادامه داد و در منطقه”ودی الها” نـزدیک ”ال شـوبک”، با نیروهای ترک به نبرد پرداخت و شـکست سـنگینی بدانها وارد کرد.
لورنـس آنـگاه نظرش را به خطوط راه آهـن معطوف ساخت. به طوری که بعد از چند عملیات موفقیتآمیز مدینه به محاصره درآمده و حتی جایزهای هـم بـرای دستگیری فرماندار آن به نام “ال اورنس” تعیین شد.
لورنس در دمشق
در سـال ۱۹۱۸، لورنـس در یـک حـرکت نـاموفق به راه آهن نـظامی بـین فلسطین و سوریه حمله کرد. در تابستان همان سال و بعد از گفتگو با “النبی”، لورنس به منظور یک حمله سـنگین بـه دمـشق نیروهای فیصل را به “قصر ازرق” اعزام داشت. خود لورنـس بـه کـمک نـیروهای تـحت فـرمانش در پاییز همان سال به ارتش ترک در خطوط مقدم اردن حمله برد و قبل از ورود نیروهای انگلیسی وارد دمشق شد. لورنس کنترل شهر را در دست گرفت و بعد از مدتی نیروهای”النبی”نیز به وی ملحق شدند.
کنفرانس صلح
لورنس در کنفرانس صـلح بهار سال ۱۹۱۹(نزدیک پاریس) به صورت یکی از چهرههای بارز و برجسته این نشست درآمد. نقش او در به راه انداختن جنگهای چریکی و طراحی نقشههای جنگی، در ورود امیر فیصل از انگلیس به فرانسه بسیار مشخص و معلوم شد. اما لورنس بـا نـقشههای فرانسه در مورد سوریه موافقت نکرد.
به ناچار از کارها دست کشید و به نوشتن خاطرات و ماجراهایی که برایش رخ داده بود همت گماشت. کتاب اولش به نوعی مفقود شد و کتاب دومش را به نام”هفت رکن حـکمت”در سـال ۱۹۲۶ منتشر ساخت.
در سال ۱۹۱۹ بود که وی به عنوان یکی از اعضای محقق آکسفورد در این دانشگاه پذیرفته شد.اما یک سال بیشتر به این کار ادامه نداد و از زنـدگی آکـادمیک خیلی زود کناره گرفت. در سال ۱۹۲۱ ویـنستون چـرچیل او را به عنوان مشاور امور اعراب اداره مستعمرات فرا خواند، به طوری که فکر و طرحهای او باعث شد که فیصل به پادشاهی عراق برسد. اما لورنس در سال ۱۹۲۲ به دلیـل آنـکه یاران و هم پیمانانش نـتوانسته بـودند طرحهایی را که او در دست داشت برای اعراب پیاده کنند، از کارهای دولتی به کلی کناره گرفت و فقط در نیروی هوایی انگلیس به عنوان مکانیک هواپیما مشغول کار شد. لورنس در سال ۱۹۲۳ به طور کلی از نـظر عـموم ناپدید شد و گوشه عزلت گزید. اما دوباره در سال ۱۹۲۵ به نیروی هوایی بازگشت و در جبهه شمال غربی در هند مشغول به کار شد.
در سال ۱۹۲۷ وی نامش را به “شاو” تغییر داد. در سال ۱۹۲۸به انگلیس فرا خوانده شده و در مارس ۱۹۳۵نیروی هـوایی انـگلیس را نیز تـرک گفت. بالاخره در ماه مه ۱۹۳۵ در یک سانحه موتورسیکلت در منطقه”مورتون”در ناحیه “دوردست شایر” انگستان جان خود را از مثالی از یک شکاف قیمتی دست داد.
در برخی از کتابها نیز بـه زندگینامه لورنس عربستان اشاره شده که از آن جمله کتاب”در خاورمیانه چه گذشت” قابل ذکـر اسـت. در ایـن کتاب میخوانیم:
“لورنس”(عربستان)،توماس ادوارد:(۱۸۸۸-۱۹۳۵)،افسر،باستانشناس و سیاستمدار انگلیسی،دومین پسر از پنج فرزند غیر شرعی سر توماس رابرت لارنس، از پرستار دخترانش”سرامادن”بود .سر تـوماس قـبلا زن و چهار دختر خود را ترک گفته، به”ویلز” کوچیده بود و چون زنش حاضر نشد با طلاق مـوافقت کـند،ا و زنـدگی زناشویی بدون ازدواج را با سارامادن آغاز کرد و تا پایان عمر ادامه داد. وقتی توماس ادوارد به سن ۸ سـالگی رسید،خانواده وی درآکسفورد مسکن گزید و هرپنج برادر از دانشگاه آن فارغ التحصیل شدند.
“لورنس”معمولا در لباس زنان کـولی سوریه از مناطق تحت کـنترل نـیروهای طرف مقابل بازدید میکرد و از آنان اطلاعاتی به دست میآورد. عکسی که توسط دوستش”لورل توماس”،برداشته شده است،”لورنس”را در لباس زنان کولی نشان میدهد.
“توماس ادوارد لورنس”معروف به”لورنس عربستان”در سن ۱۰ سالگی دریافت که فرزندی نامشروع اسـت و ازاینرو گرفتار صدمهای عاطفی شد. این احساس نقص، توماس را به آن داشت که در مدرسه و دانشگاه برای اثبات برتری خود بر همسالان کوشش کند. او به هنگام تحصیل در رشته باستانشناسی، با جلب توجه خاورشناس “هوگارت”مثالی از یک شکاف قیمتی ، وی را به عـنوان پدر دوم خـود برگزید.
برخی از مورخان میگویند این احساس،هر پنج برادر را بر آن داشت که تصمیم بگیرند هیچ گاه ازدواج نکنند.
لورنس از آغاز جوانی شیفته مشرق عربی شد و بارها کتاب”صحرای عرب”نوشته”داوتی”را با اشتیاق تمام خواند. ضمن تحصیل در دانشگاه، به سـوریه و فـلسطین مسافرت کرد تا قلعههای صلیبی را مشاهده کند و مقالهای راجع به آن بنگارد. در سال ۱۹۱۰ به هیأتی که موزه بریتانیا برای بررسی آثار باستانی”کرکمیش”به کرانههای فرات فرستاده بود،ملحق شد. ولی تا سال بـعد در نـقطهای کوهستانی در لبنان ماند و در مدرسهای مسیحی به فرا گرفتن زبان عربی پرداخت. در سال ۱۹۱۱ دکتر هوگارت به او پیوست و هردو با هم به “کرکمیش”رفتند. هنگامی که دولتهای باختری توطئهگری خود را برای تقسیم املاک عـثمانی آغـاز نـهادند، بریتانیای کبیر احساس کرد که جـنگ بـه نـاچار بر سر این کار در خواهد گرفت. به همین خاطر، انگلیسیها هیأتی را (که لارنس عضو آن بود) به صحرای سینا فرستادند.
لورنس در زندان قصر!
پس از کـشته شـدن”سیمیتقو“، (تـجزیه طلب در کردستان و لرستان) فرمانده قوای آذربایجان از تحریکات ”لورنس”،در منطقه اطـلاع داشـت و به وسیله رکن ۲ قوای تحت امر خود که ریاستش با یکی از افسران به نام ابراهیمی بود، از اقدامات لورنس مـطلع شـد. عـاقبت نیز همین افسر که طی ماجرایی از ورود “لورنس”به ایران مطلع بـود و تا ارومیه وی را تعقیب کرده بود، موفق شد “لورنس”را در مدرسه آمریکایی ارومیه شناسایی و دستگیر کند.
لورنس با دیدن نایب اول ابراهیمی،با خـونسردی گـفت: «اشتباه کـردهاید،من پرفسور جاکسن هستم!»
سپس “لورنس”به دفتر فرماندهی قوای آذربایجان انـتقال یـافت و چون جریان امر با تلگرام رمز به اطلاع رضاخان رسیده بود، از اعدام وی خودداری شد و نامبرده را تـحت الحـفظ بـه زندان تازهتأسیس قصر فرستادند و او را به عنوان یک معلم و کشیش ساده انـگلیسی زنـدانی کـردند
چند سال پس از این ماجرا سروان ابراهیمی در ملاقاتی با دکتر شیفته– سردبیر روزنامه مرد امروز، جزئیات آن را بـا وی در مـیان گـذاشت و این ماجرای واقعی برای اولین بار در سال ۱۳۲۳ در روزنامه مزبور چاپ شد.
دکتر شیفته در کـتاب “سه مـرد عجیب” به ذکر جزییات اجرای نقشه شورش در زندان قصر و فراری دادن لورنس از زنـدان در یـکی از روزهـای اسفند ۱۳۰۹ میپردازد و شرح میدهد که او در یک صحنهسازی توسط مأموران مستوفیالممالک رئیسالوزرای رضاخان پذیـرایی و اطـعام و سپس با مساعدتهای سرتیپ زاهدی مخفیانه از تهران فراری داده شد.
نصر الله شیفته در پایان کتاب خـود مینویسد:
“لورنـس از یـکی از دروازههای شرقی شهر وارد تهران شد و دیگر کسی از وی اطلاعی نیافت. مدتی از وی خبری نبود، تا یک روز جراید خـارجی خـبر دادند که لورنس در قاهره دیده شده است!”
در آرشیو سازمان اسناد مـلی ایـران در زمـینه ورود لورنس به ایران جمعا ۱۸ سند وجود دارد،که تاریخ اولین سند ۱۲/۱۰/۱۳۰۸ و آخرین سند ۲۲/۹/۱۳۰۹ شمسی است.
*اولین سـندی کـه در مـورد ورود مخفیانه لورنس عربستان به ایران وجود دارد، گزارش محرمانه علی منصور استاندار آذربـایجان بـه وزارت داخله است و از متن گزارش استنباط میشود که هواپیماهایی که از خاک عراق برخاسته بودند، با ریختن اوراق و اعلامیههایی در مـناطق کـردنشین سردشت،اهالی را به قیام و شورش تشویق میکردند.
در سـالهای ۱۳۰۸ و ۱۳۰۹ کـه لورنـس به کردستان برای تحریک مردم این سـرزمین رفـته بـود، لندن مایل بود برای رضاخان که در آن زمان به انگلیسها پشت کرده بود دردسر ایجاد کند. رضاخان تمایل زیادی مثالی از یک شکاف قیمتی به همکاری با آلمانها داشت و لندن از این همکاری سـخت ناراحت بود.
لورنس روز سیزدهم ماه مه، در حالی که سوار موتورسیکلت خود بود، تصادف کرد و چند روز بعد، در نوزدهم ماه مه درگذشت.
دیدگاه شما